Both.Sides.of.The.Blades.WEB-DL.Dream.Per Metrics {time:ms;} Spec {MSFT:1.0;} <-- Open play menu, choose Captions and Subtitles, On if available --> <-- Open tools menu, Security, Show local captions when present -->

ت

 

تر

 

ترج

 

ترجم

 

ترجمه

 

ترجمه

 

ترجمه ش

 

ترجمه شد

 

ترجمه شده

 

ترجمه شده

 

ترجمه شده ت

 

ترجمه شده تو

 

ترجمه شده توس

 

ترجمه شده توسط

 

ترجمه شده توسط

 

ترجمه شده توسط

 

ترجمه شده توسط
ا

 

ترجمه شده توسط
ام

 

ترجمه شده توسط
امی

 

ترجمه شده توسط
امین

 

ترجمه شده توسط
امین

 

ترجمه شده توسط
امین ج

 

ترجمه شده توسط
امین جع

 

ترجمه شده توسط
امین جعف

 

ترجمه شده توسط
امین جعفر

 

ترجمه شده توسط
امین جعفری

 

ترجمه شده توسط
امین جعفری

 

ا

 

ار

 

ارا

 

ارائ

 

ارائه

 

ارائه

 

ارائه ش

 

ارائه شد

 

ارائه شده

 

ارائه شده

 

ارائه شده ت

 

ارائه شده تو

 

ارائه شده توس

 

ارائه شده توسط

 

ارائه شده توسط

 

ارائه شده توسط

 

ارائه شده توسط

 

ارائه شده توسط

 

ارائه شده توسط
س

 

ارائه شده توسط
سی

 

ارائه شده توسط
سین

 

ارائه شده توسط
سینم

 

ارائه شده توسط
سینما

 

ارائه شده توسط
سینما‌

 

ارائه شده توسط
سینما‌

 

ارائه شده توسط
سینما‌ د

 

ارائه شده توسط
سینما‌ در

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دری

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریم

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمی

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمین

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @C

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @Ci

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @Cin

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @Cine

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineD

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineDr

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineDre

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineDrea

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineDream

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineDreami

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineDreamin

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineDreaming

 

ارائه شده توسط
سینما‌ دریمینگ @CineDreaming

 

چی پوشیدی؟ لباس منه؟

 

.بهت میاد

 

.آره، مامان
.خودمم

 

.آره، عالی بود

 

.بوسش کن -
.سارا سلام می‌رسونه -

 

،راحت بودیم، خیلی خوب بود
.ریلکس کردیم

 

تو چطور؟ خسته نیستی؟

 

مارکوس چطور؟

 

آره یا نه؟

 

.زیاد به خودت فشار نیاری

 

،فشار نمیارم، مامان
.فقط می‌خوام بدونم کجا می‌خواد بره

 

،بگذریم
.بعداً صحبت می‌کنیم

 

.بعداً بهت زنگ می‌زنم، دوستت دارم

 

به این زودی‌ها می‌تونی بیای دیدنم؟

 

.آره، حتماً

 

.دوستت دارم

 

نهار چی می‌خوری؟

 

.گرسنه نیستم

 

.همش آشغال می‌خوری
.اصلاً جدی نیستی، مارکوس

 

.من عجله دارم، مامان بزرگ

 

عجله داری؟

 

،یه‌کم سبزی آماده کردم
،بخور

 

.و با هم نهار می‌خوریم
.باید غذای سالم بخوری

 

،نه، مامان بزرگ، باید برم
.ببخشید

 

.مرسی

 

...مارکوس

 

.وقت ندارم، ولی ممنون

 

.ماسکت رو یادت نره

 

!دیر نکنی، مارکوس

 

.داره بارون میاد

 

.با مترو برو، می‌رسونمت

 

.مرسی

 

.بعداً می‌بینمت

 

...فرانسوا

 

...فرانسوا

 

،سلام، هیند درویش
.تو توی شهر بیرون از لبنان هستی

 

،تو خبرنگاری، ناشری

 

.و کنش‌گری

 

از بحرانی که داری
.تحمل می‌کنی بهمون بگو

 

،این یه بحران شدید اقتصادیه

 

،این بحران اجتماعی، سیاسی

 

.فرهنگی و اخلاقیه

 

،فساد در سطح زیادی به جون کشور افتاده

 

.تا استخونش رو می‌خوره

 

،مخصوصاً بعد از فاجعه

 

،فاجعه 4 آگوست
،اون انفجار بزرگ

 

مردم لبنان توی یه کابوس دارن
.زندگی می‌کنن، یه جهنم واقعی

 

خیلی از لبنانی‌ها دارن
.از کشورشون میرن

 

فکر می‌کنید لبنان داره
جونش رو از دست میده؟

 

.آره، همینطوره

 

آره، ما الان شاهد
.مهاجرتی ترسناک هستیم

 

ما بعد از جنگ تجربه
.مهاجرت رو داشتیم

 

ولی اون مهاجرها
.سعی کردن به لبنان برگردن

 

.با کشور در ارتباط موندن

 

ولی حالا حسی
...از یأس

 

...بیزاری و ناسازگاری از

 

اتفاق‌هایی که توی لبنان می‌افته
.بهمون دست داده

 

،و ما واقعاً می‌ترسیم که این مردم

 

،که از طبقه متوسط هستن
.که جوون هستن، دیگه برنگردن

 

ممنونم، هیند درویش بابت
.اضهاراتی که داشتی

 

...حالا، یاسمین

 

چقدر شد؟ -
.55 -

 

.بفرما

 

.امروز فرانسوا رو دیدم

 

.خیلی خب

 

تو چیکار کردی؟

 

.رفتم خرید

 

رفتی ویتری؟

 

.آره، رفتم ویتری

 

نلی رو دیدی؟

 

.وقت نشد برم دیدن مادرم

 

.فقط رفتم خرید

 

مارکوس رو دیدی؟
خبری نشد؟

 

.آره

 

آره؟ -
.آره، گفتم که -

 

.پسرت برای منم وجود داره

 

.مارکوس

 

.به منم مربوط میشه

 

چیزی رو بهت میگم که
.تا حالا نگفته بودم

 

،اولین بار که دیدمت

 

...یا دومین بار بود، مهم نیست

 

،با فرانسوا زندگی می‌کردم
.تو رو اصلاً نمی‌شناختم

 

.سه‌تامون با هم رفتیم پارتی

 

.خونه دوست من بود

 

یادته؟

 

.آره

 

.خیلی خب

 

،قبلش مسابقه رو دیدیده بودید
.برای همین پیش هم بودید

 

.سه‌تامون رفتیم

 

،توی جشن بود که
.تو موزیک گذاشتی

 

.من و فرانسوا رقصیدیم

 

،تو پشت کامپیوتر بودی
.ما رو تماشا می‌کردی

 

...و روی لبت

 

.لبخندی بود...

 

...قسم می‌خورم، لبخند بود

 

!چه لبخندی

 

...اون

 

.اولین اتفاق بود

 

بعدش سه‌تایی تاکسی گرفتیم
.و برگشتیم

 

،اون موقع نزدیک من زندگی می‌کردی
.توی خیابون آمستردام

 

.اون موقع با زنت زندگی می‌کردی

 

...رسیدیم به خیابون من و گفتی

 

«.پیاده میرم. زنم منتظرمه»

 

.فکر می‌کردم فرانسوا پیشم می‌مونه

 

فکر می‌کردم تو میری پیشت زنت
.و اون پیشم می‌مونه

 

هی، یادت میاد؟

 

.خیلی کم، آره

 

...یادمه، فرانسوا گفت

 

.می‌خواد بره خونه

 

...منم گفتم

 

می‌خوام بعد از پارتی
.پیشم بمونه

 

.تو شوکه شدی که اون می‌خواد بره
!گفتی: «فرانسوا

 

...تو، تو

 

«!باید بمونی

 

:اونم گفت
«.مجبور نیستم کاری بکنم»

 

...و منم

 

:پیاده رفتم خونه، و فکر می‌کردم

 

چرا من با کسی هستم که میره؟»

 

...چرا من با کسی نیستم که

 

توی خیابون آمستردام
«میره پیش همسرش؟

 

.به زنت حسودیم شد

 

هنوزم بهش حسودیت میشه؟

 

.چون تو زنم توی خیابون آمستردام هستی

 

.بله، مامان

 

،امروز صبح نمی‌تونم
.کار دارم

 

.بعداً بهت زنگ می‌زنم

 

.خداحافظ

 

باید چیکار کنی؟

 

.کار دارم

 

.من میرم دیگه

 

سارا؟

 

میشه کارت اعتباریت رو بهم بدی؟

 

بهتر نیست بهت انتقال بدم؟

 

.نه، انتقال نده

 

،تو همیشه خرید می‌کنی
.اینجوری آسون‌تره

 

.مهم نیست، درستش می‌کنم

 

.ناراحت نشو، بگیر -
.مهم نیست -

 

!بگیرش -
.گفتم فراموشش کن -

 

.بعداً می‌بینمت

 

!فرانسوا

 

.برگشتی

 

میشه بعداً بهم زنگ بزنی؟

 

.باشه، خداحافظ

 

.بفرمایید

 

...خب

 

.شناسنامه، خوبه

 

...این

 

سوابق پلیس شماست؟

 

.آره

 

.خیلی خب

 

.اینم مُهر مالیاتی

 

.بفرمایید

 

.یکی از مدارک کمه
شماره ثبت شرکت؟

 

.باید بینشون باشه -
.نمی‌بینمش -

 

.پس حتماً فراموشش کردم

 

.معذرت می‌خوام

 

واقعاً امروز لازمه؟

 

.بله، آقا

 

.باید بعداً بیاید

 

،اشکالی نداره
.میام

 

.مدارکتون رو ببرید

 

.و یه وقت دیگه بگیرید

 

.خداحافظ، آقا. روز خوش

 

.سلام

 

.بله، مامان

 

منظورت چیه که چیکار می‌کنم؟
.دارم کار می‌کنم

 

الان صدام رو بهتر می‌شنوی؟

 

.به مارکوس بگو من جمعه میام

 

.اینجوری می‌تونیم صحبت کنیم

 

.وقت نداشتم به معلمش زنگ بزنم
.زنگ می‌زنم

 

.باشه

 

.خداحافظ، مامان

 

.فرانسوا بود

 

،داره یه آژانس درست می‌کنه
.می‌خواد منم برم پیشش

 

.خوبه

 

مگه نه؟

 

نظرت چیه؟

 

.نمی‌دونم

 

.نمی‌دونم

 

.نمی‌دونم

 

خوشحالی؟

 

از اینکه فرانسوا می‌خواد
باهاش کار کنی؟

 

.گفتم نمی‌دونم

 

.نمی‌دونم

 

چرا؟

 

فکر می‌کنی مشکلی باشه؟

 

نه، چرا؟
.من مشکلی با فرانسوا نداشتم

 

ما همیشه شماره
.همدیگه رو داشتیم

 

پس چرا شک به دلت راه می‌دی؟

 

از چیزی می‌ترسی؟

 

.نه، از چیزی نمی‌ترسم

 

پس چی اذیتت می‌کنه؟

 

.چیزی اذیتم نمی‌کنه

 

تو چطور؟

 

چی تو رو اذیت می‌کنه؟

 

من؟ -
.آره، تو -

 

.برعکس

 

...نه، این

 

.من رو خوشحال می‌کنه

 

خوشحالم که شما همدیگه رو می‌بینید
.و با هم کار می‌کنید

 

.برای تو، برای اون، برای جفتتون خوشحالم

 

.می‌دونی که چقدر فرانسوا برام مهم بوده

 

،شاید حس عجیبی داشته باشه که دوباره ببینمش
...چون

 

وقتی عاشق یکی باشی
.هیچوقت اون حس از بین نمیره

 

.هنوزم حس خاصی بهش دارم

 

.ولی من و اون دیگه چیزی بینمون نیست

 

.حالا با تو زندگی می‌کنم، ژان

 

.لازم نیست نگران باشی

 

چرا این‌ها رو بهم میگی؟

 

.نگران نیستم

 

.پس مشکلی نیست

 

پرسید که هنوز با هم هستیم یا نه؟

 

.نه

 

.من از زندگی خصوصیت صحبت نمی‌کنم

 

خب، باید یه‌جایی درموردش
.صحبت کنی

 

.در آینده، ولی همون کافیه

 

.همین شما رو از هم جدا کرد، دورتون کرد

 

.نه، ما رو از هم دور نکرد

 

.چندین سال گذشته
اگه این از هم جداتون نکرد، پس چی بود؟

 

زندون؟ زندون رفت تو؟

 

اینکه اون غیبش زد؟

 

.اون شغل خودش رو داشت، منم شغل خودم رو

 

هیچ سوالی نپرسید؟

 

هیچی از حکم زندونت نپرسید؟

 

.یه بار پرسید، ولی کوتاه بود

 

اگه سوالت اینه که از تو
.حرفی زدیم، باید بگم نه

 

چرا ما هیچوقت حرف نمی‌زنیم؟

 

چرا نمی‌تونیم از شخصیت
...فرانسوا و اینکه

 

چطور با هم آشنا شدیم، حرف بزنیم؟

 

.موضوع ناچیزی نیست

 

.من میرم حموم

 

.باشه

 

.تو رفتی زندون، نه اون

 

دارم اذیتت می‌کنم؟

 

.نه

 

.گوش می‌کنم

 

نظرت در موردش چیه؟

 

.بهم بگو

 

نظر خودت چیه؟

 

من فکر می‌کنم خوبه، ولی خودت چی؟

 

تو خوشت میاد؟

 

که دوباره میری دیدن فرانسوا؟

 

.آره، اینطور فکر می‌کنم

 

.راستش، خوشحالم

 

.آره

 

.پس لازم نیست شک به دلت راه بدی

 

.نه

 

.فقط بهم استرس میده

 

.سردته -
.یه‌کم -

 

.نگران نباش، عزیزم

 

.آدم‌ها عوض میشن، می‌دونی

 

.فرانسوا هم حتماً عوض شده
.حتماً بزرگ شده

 

.حتماً سختی‌های زیادی کشیده

 

!ده سال... فکرش رو بکن

 

.باید برم

 

الان می‌خوای بری بیرون؟ -
.آره -

 

با فرانسوا چیکار می‌کنی؟

 

.مثل قبل

 

یعنی چی؟

 

کمکش می‌کنی؟

 

.گفتم که آژانس راه انداخته
...الان نمی‌تونم توضیح بدم

 

.باید برم

 

.قراره بیاد
.قراره همین گوشه خیابون همدیگه رو ببینیم

 

گوشه خیابون؟

 

.خب، گوشه خیابون، پایین

 

.گوشه خیابون

 

.پس هنوز باهاشی

 

.آره، خیلی دوستش دارم

 

،توی گاراژ سارا نشست
.منتظرم بود

 

...و

 

زندگی بدون من
برات سخت نبود؟

 

.من رو ببین

 

.من رو ببین

 

ژان؟

 

.جواب بده، لطفاً

 

،مارکوس، با گوشی خودت بهش زنگ بزن
.شاید جواب د اد

 

مگه مهمه؟
.درهرحال از مدرسه بیرونم می‌کنن

 

.چه اهمیتی داره؟ فایده‌ای نداره

 

.خوبه، منم نمی‌تونم خودم رو بکشم که

 

چه اهمیتی داره؟

 

.من رو خسته می‌کنی

 

.این حرف رو نزن

 

نون تُستت رو نمی‌خوری؟

 

.نه، گرسنه نیستم

 

.باشه

 

.برای مادربزرگ واقعی شدن پیر شدم
.دیگه نمی‌تونم

 

می‌فهمی؟

 

.خیلی خب، بعداً می‌بینمت

 

.بعداً می‌بینمت

 

.گواهی بانکیم اینجاست

 

.و این رو ببینید

 

.بله، برداشت زیادی داشتید

 

.اخیراً برداشت‌های زیادی شده

 

برای چی بوده؟
.من خبر ندارم

 

.سبک زندگی شما رو می‌دونم

 

.خب آره، طبیعی نیست

 

کسی کارتتون رو ازتون
قرض نگرفته، خانم چارلز؟

 

الان دستتونه؟

 

.آره

 

.بفرمایید

 

می‌بینید؟

 

رمزتون رو به کسی دادید؟

 

.نه

 

بابا، هستی؟

 

.بهم زنگ بزن

 

.مارکوس خیلی وقته پیش توئه، نلی

 

.خیلی وقته

 

.خودت رو سرزنش نکن

 

،ژان زندون بود
.نمی‌تونست پسرش رو بزرگ کنه

 

.تقصیر تو نیست

 

کار احمقانه‌ای کرد
.و براش بد شد

 

.ولی زنده موند

 

،حالا پسرش یه‌کم داره گند می‌زنه

 

.ولی مهم نیست

 

.دیگه از پس مارکوس برنمیام

 

،اون به یه آدم قوی نیاز داره

 

.کسی که ازش حساب ببره

 

.آدم از مادربزرگش حساب نمی‌بره

 

.اون دوستت داره، همیشه ازت حرف می‌زنه

 

بچه‌هایی هم‌سنش که تنبلی می‌کنن
.به هنرستان میرن

 

مامانش زنگ هم می‌زنه؟

 

.هیچوقت نمی‌زنه

 

...ولی مارکوس هم

 

.باید بره مارتینیک تا مادرش رو ببینه
.اینم مهمه

 

.اون زندگی جدیدی شروع کرده

 

.خانواده جدیدی داره

 

.فقط زمانش رو بهم بگو

 

!زمانش رو بگو

 

.باشه

 

کارم رو تموم می‌کنم
.و بعدش میرم

 

.باشه، مشکلی نیست

 

.خیلی خب، خداحافظ

 

«مارکوس - تماس از دست رفته»

 

میری بیرون؟

 

.آره

 

.نمی‌دونم کِی برمی‌گردم
.منتظرم نمون

 

کجا میری؟

 

،میرم دفتر فرانسوا
.محل دفتر جدید رو باید ببینم

 

می‌دونی خیابون بلوت کجاست؟

 

.اطراف اینجا میشه

 

چه دفتر جدیدی؟

 

.گفتم که داره آژانس جدید راه می‌اندازه

 

چه آژانسیه؟

 

.برای استخدام بازیکن‌ها
.خبر داشتی که

 

...میرم کلوپ‌های کوچیک

 

که بازیکن‌های کم‌سن رو
.استخدام کنیم

 

.ولی خبر داشتی که

 

.من میرم دیگه

 

.بعداً می‌بینمت

 

بعدش از مصدوم شدنت
.همین کار رو می‌خواستی بکنی

 

.آره، می‌دونم

 

ژان؟

 

.نمی‌تونم بخوابم

 

.می‌خوابی

 

خوب پیش رفت؟

 

.آره

 

میای بخوابی؟

 

.یه‌کم دیگه میام

 

بوسم می‌کنی؟

 

.آره

 

.ژان، ژان

 

دوستم داری؟

 

.آره، دوستت دارم

 

تو دوستم داری؟

 

.آره

 

بهم میگی چیکار کردی؟

 

.حرفی برای گفتن نیست

 

.فقط داریم کار می‌کنیم

 

.بخواب -
.باشه -

 

خوب پیش رفت؟

 

.آره، خوب بود

 

.بخواب

 

ژان؟

 

جانم؟

 

در مورد پول حرف زدید؟

 

.نگرانش نباش

 

.بله، فرانسوا

 

...می‌فهمم، ولی

 

.اون موقع با مارکوس کار دارم

 

.مارکوس روم حساب می‌کنه

 

به خاطر سفرت با فرانسوا
نمی‌تونی پیشش بری؟

 

،اگه با فرانسوا برم بایون
.نمی‌تونم با مارکوس برم ویتری

 

.می‌تونی عقب بندازیش

 

...می‌تونم عقب بندازمش، ولی

 

...همیشه میشه عقبش انداخت، ولی

 

ریسکش زیاده، چون
.موقعیت خیلی خوبیه

 

...و اگه کار با فرانسوا خوب بشه

 

برامون مسیرهای جدیدی رو باز می‌کنه، می‌دونی؟

 

با فرانسوا توی بایون می‌خوای
چیکار کنی؟

 

.مثل قبل. همون کار همیشگی

 

من میشم میانجی
.بین اون و استعدادهایی که کشف کردیم

 

.اون نباید خط مقدم باشه

 

...برای همین

 

.یه آدم با اعتبار رو می‌خواد

 

.همیشه همینطور کار کردیم

 

قرارداد داری؟
پول می‌گیری؟

 

.چیزی نیست -
حرفی ازش زدی؟ -

 

...بی‌خیال، مشخصه اگه

 

.اگه کار کنم، پول هم می‌گیرم

 

باید یه سری استخدام بشن
.و من باید این کار رو بکنم

 

.فقط من می‌تونم پیداشون کنم

 

برگشتن به دنیای ورزش
.خیلی برام مهمه

 

...اینکه برگردم پیش بازیکن‌ها

 

پروژه خودت چی؟

 

بی‌خیالش میشی؟
.پروژه خوبی بود

 

.من باورش دارم
خودت فکر می‌کنی چی میشه؟

 

.منم باورش دارم
.هدفم همون بود

 

.ایده خودمه

 

،باور دارم
.ولی هر وقتی بخوام نمی‌تونم برم سراغش

 

حالا فرصتش رو دارم
.که به ورزش برگردم

 

.همین الانه، زمانش همینه

 

...و

 

قبلاً، سوار موج گذشته‌ام بودم
.که بازیکن بودم

 

...درحالی که الان

 

.سابقه دارم

 

.ولی این رو می‌دونی

 

.باورم نمیشه

 

.توی ترافیک گیر کردم، مامان
.ببخشید، دارم تمام تلاشم رو می‌کنم

 

...دارم میام، دارم میام

 

!نه، دارم میام

 

.سلام، مامان

 

.بوست نمی‌کنم، ماسکم رو فراموش کردم

 

میشه بیام داخل؟

 

...ژان، معذرت می‌خوام، ولی

 

.نمی‌خواد تو رو ببینه

 

یه جلسه رو کنسل کردم
.و سه ساعت طول کشید تا به ویتری برسم

 

،اگه مارکوس من رو نبینه
چطور می‌تونیم بریم پیش معلمش؟

 

.اگه نتونم برم داخل، نمی‌تونم برگردم

 

.امروز تنها روزیه که وقت دارم

 

.بهم بگو

 

.حالش چطوره؟ فقط همین مهمه
حالش خوبه؟

 

.بستگی داره

 

به چی بستگی داره؟

 

.به کسایی که باهاشون وقت می‌گذرونه

 

.رفت و آمدهای زیادی هست

 

خب، الان کجاست؟

 

.رفت بیرون

 

نمی‌دونی کجاست؟

 

.نه

 

واقعاً نمی‌دونی؟

 

،می‌تونستم بهت بگم داره مشق‌هاش رو می‌نویسه

 

،ولی نگفتم
.مشکل همینه

 

مشکل چیه؟

 

.دیدم نیست

 

،من سه ساعت توی ترافیک بودم

 

،اگه نمی‌تونم برم داخل
.میرم، معذرت می‌خوام

 

!خفه شو! سگ عوضی

 

!خفه شو

 

مشکلت با سگ من چیه؟

 

!رو مُخه -
.مهربونه، فقط سگ نگهبانه -

 

!سگت مهربون نیست
.خیلی سروصدا می‌کنه

 

.بیا، ایستون

 

.مامان، معذرت می‌خوام، باید برم

 

.نه، اشکالی نداره، پسرم. برعکس

 

خوشحالم که کار می‌کنی
.و اینم خیلی خوبه

 

.مارکوس، لطفاً پنجره رو باز کن

 

.می‌خوام یه چیزی رو بهت بگم

 

.ماکوس ،خواهش می‌کنم

 

!مارکوس

 

.گریه نکن

 

.عشقم، تو عشق منی

 

.گریه نکن

 

.امروز با لیلیان تورام هستیم

 

.سلام، لیلیان تورام

 

«این «فکر کردن سفید
،که توی کتاب ازش حرف می‌زنی

 

.میگی توی وجود سفید پوست‌هاست

 

چطور درون ما این
روش فکر کردن به وجود اومده؟

 

...فکر کردن سفید

 

ایدئولوژی هست که ایده
.سفید بهتره» رو به وجود آورده»

 

،ولی برای من که اهل هند غربی هستم
...وقتی با مادرم در مورد

 

،نژادپرستی صحبت می‌کردم
...می‌گفت وقتی جوون بود

 

بهش گفتن باید با کسی
...ازدواج کنه که رنگ پوستش سفید‌تره

 

...تا پوستی «فرار کرده» داشته باشن

 

«پوستی که از سیاهی «فرار کرده
.کمتر سیاهه

 

لیلیان تورام، توی کتابت
.از فرانتس فانون نقل کردی

 

برای من فرانتس فانون اندیشمندی بود
.که نژادپرستی رو به خوبی درک می‌کرد

 

...فکر می‌کنم
.چون روانپزشک بود

 

...و منم فکر می‌کنم واقعاً

 

.نژادپرستی یه مشکل روانیه

 

چون ما توی هویت‌هامون
.زندون شدیم

 

هویت‌هایی که براساس
.رنگ پوسته

 

.ولی این رو نمی‌دونیم

 

البته، اگه آدم توی
...هویتش زندونی باشه

 

.قابل قبول‌تره

 

...چون آدم بدون خواست خودش براساس

 

.نورم قرار می‌گیره

 

چیزی که اذیت می‌کنه
...همین زندون شدنه

 

برای کسایی که به‌خاطر رنگ پوستشون
...مورد تبعیض قرار می‌گیرن

 

.همون خشونت وجودیه که نابودشون می‌کنه

 

.مردم متوجه این موضوع نیستن

 

.ممنونم، آلیس، فردا می‌بینمت -
.فردا می‌بینمت -

 

.ما توی بیون هستیم
.کل زمین رو عوض کردن

 

.ببین چقدر قشنگه

 

.و ببین کی اینجاست

 

...صبر کن، یه کم راه برو

 

.آره... حالا دوتاشون

 

سارا چِش شده؟

 

.بهم بگو

 

مزخرف نگو، چی شده؟

 

.باشه. قطع می‌کنم

 

چی شده؟ -
.هیچی -

 

.به‌نظر ناراحتی

 

.ناراحت نیستم، همه‌چیز روبه‌راهه

 

چرا داد می‌زدی؟

 

.نمی‌دونم، داد نمی‌زدم

 

.به‌نظرم تماست خیلی جدی بود
با کی بودی؟

 

.فرانسوا

 

.فکر کردم اسم خودم رو شنیدم
اشتباه می‌کنم؟

 

مشکلی پیش اومده؟

 

.نه، چیزی نیست. درست شده

 

میشه بدونم چرا اسم من رو آوردی؟
چی درست شده؟

 

می‌خوای بدونی؟ -
!آره -

 

،وقتی رفتم فرودگاه
.داشتن از تو حرف می‌زدن

 

.وقتی نزدیک شدم، حرفشون رو قطع کردن

 

حرف بدی می‌زدن؟

 

من از کجا بدونم؟
.من وقتی نزدیک شدم حرفشون رو قطع کردن

 

فرانسوا چی می‌خواست؟

 

اون زنگ زد یا تو زنگ زدی؟

 

.من زنگ زدم

 

می‌خواست بدونه
.ما هنوز با هم هستیم یا نه

 

بهش نگفته بودی؟

 

.خب، حالا می‌دونه

 

گفتم اگه بشنوم کسی
...پشت سرت حرف بزنه

 

.دیگه نمیرم پیششون

 

من با کسایی که
.پشت سر آدم حرف می‌زنن کار نمی‌کنم

 

!امکان نداره

 

جا خورد که ما هنوز با هم هستیم؟

 

حتماً نمی‌تونسته تصور کنه
.ما هنوز با هم باشیم

 

برام مهم نیست
.فرانسوا چی فکر می‌کنه

 

.حتماً به نظرش عجیبه

 

چرا عجیبه؟

 

.عجیب نیست

 

.عشقم

 

...عشقم، عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

...عشقم

 

ژان؟

 

می‌تونم به افتتاحیه آژانس بیام؟

 

.آره

 

...ولی

 

...استعدادها

 

.و خانواده‌هاشون هم هستن

 

.احتمالاً فرانسوا دوست‌هاش رو دعوت کرده

 

...من در جریان نیستم، ولی

 

.فکر کنم بتونی

 

.برات قهوه آماده می‌کنم

 

.کل شب رو کار کردی

 

.آره

 

همه‌چیز روبه‌راهه؟ خوبی؟

 

.آره گمونم

 

امشب می‌بینمت؟

 

.آره

 

،می‌دونی، من میرم پیش بچه‌ها
.و خانواده‌هاشون

 

.من رو می‌بینی، ولی سرم شلوغه

 

.می‌دونم سرت شلوغه

 

.می‌دونم که اون موقع من اولویتت نیستم

 

فکر می‌کنی بهتره من نیام؟

 

ما خسته‌ایم و کل شب رو وقت گذاشتیم
.تا این رو آماده کنیم

 

.شاید بهترین زمان نباشه

 

مگه اون دوست‌هاش رو دعوت نکرده؟

 

می‌خوای آژانس رو ببینی یا فرانسوا رو؟

 

.آژانس رو می‌خوام ببینم

 

،تو با فرانسوا کار می‌کنی
.برای همین اون رو هم می‌بینم

 

.آره

 

.اینجوری بهتره، حق با توئه

 

...منم دست و دلم می‌لرزید

 

،بعد از این همه مدت

 

ترجیح میدم وقتی می‌بینمش
.کسی اطرافمون نباشه

 

می‌دونی که فرانسوا تا ابد
.کنار خیابون منتظرم نمی‌مونه

 

.یه روز ازش می‌خوام برای شام بیاد

 

.پس می‌تونی ببینیش

 

.آره، می‌بینیمش

 

.نمی‌دونم کِی میام خونه

 

.نگران نیستم. خودت بهم میگی

 

.اگه می‌خوای می‌تونی بیای

 

.دوستت دارم

 

.منم دوستت دارم

 

.کت و شلوار بهت میاد

 

.ممنونم

 

.کلیدت رو برداشتی، ماشینت رو ببر

 

.خیلی خوشگلی

 

.باورم نمی‌شه اینقدر خوشگلی

 

خوبی؟

 

.مارکوس اینجاست

 

.بیا

 

.برمی‌گردم

 

.مارکوس، بیا

 

سارا؟ اینجا چیکار می‌کنی؟

 

!از دیدنت خوشحال شدم

 

فرانسوا رو دیدی؟

 

.نه

 

.بیا، حتماً یه جایی توی دفتره

 

.اینجا خیلی قشنگه

 

.هنوز همه وسایل رو نیاوردیم

 

.بیا، بیا، خیلی خوشحال میشه

 

.نمی‌خوام مزاحمش بشم

 

...من فقط دارم نگاه می‌کنم
.که چقدر خوب اینجا رو ساختید

 

.شماره‌ام رو برات می‌ذارم

 

.اگه یه وقت نظرت عوض شد

 

.باشه -
.شک به دلت راه نده -

 

.مثل همیشه خوشگلی

 

خوبی؟

 

ازم خواستن
.بیام توی یه دفتر ببینمت

 

.آره، بیا داخل

 

.نه، چون من بیرونم

 

.سارا، هر کاری دوست داری بکن
.مشکلی نیست

 

...من

 

...اگه بیام

 

اگه بیام اشکالی نداره؟

 

.مهم نیست که برای من مشکلی داره یا نه

 

،گفتم من سرم شلوغه
.ولی اگه می‌خوای بیا

 

بله؟ -
...صبر کن -

 

الو؟

 

فرانسوا؟

 

الو؟

 

الو؟ -
بله؟ -

 

بله، فرانسوا؟

 

.بله، خودم هستم

 

.منم

 

.منم

 

تو هستی؟

 

.دفترهاتون خیلی قشنگن
.کارتون عالی بوده

 

کجایی؟

 

ژان بهت نگفت؟

 

نه، چی رو بگه؟

 

...من

 

...خیلی

 

.خیلی خوشحال شدم که صدات رو شنیدم

 

.منم همینطور

 

کجایی؟

 

.بیرونم

 

!پس بیا بالا

 

جدی؟ اذیت نمیشی؟

 

.گفتم بیا بالا

 

.طبقه بالاست

 

.چشم‌هات

 

این همه مدت کجا بودی؟

 

.دور نبودم

 

.دلم برات تنگ شده

 

.از ژان شماره‌ات رو خواستم

 

.امشب بهت پیام میدم

 

.یه پیام میدم
باید بهت جواب بدی، باشه؟

 

.باشه

 

قول میدی؟

 

.قول میدم

 

.عشقم

 

.می‌بینمت، عزیزم

 

.تا بعد

 

.همیشه از دیدنت خوشحال میشم، مارکوس

 

.منم همینطور

 

.میریم مارکوس رو برسونیم

 

.باشه

 

،دوباره شروع شد

 

...عشق، ترس

 

...شب‌های بی‌خوابی

 

...گوشی کنار تختم

 

.خیس شدن...

 

.ناراحت کننده‌ست

 

نه، چرا؟

 

.آره، ناراحت کننده‌ست، فرانسوا

 

.ما اینجاییم، با هم خوشحالیم

 

.همدیگه رو پیدا کردیم

 

.ناراحت کننده نیست

 

،ناراحت کننده‌ست
.چون دیگه با هم نیستیم

 

.دیگه از همدیگه فرار نمی‌کنیم
.این رو می‌دونیم

 

چی رو می‌دونیم؟

 

.فرار کردن فایده‌ای نداره

 

چرا این حرف رو می‌زنی؟

 

.دیگه با هم هستیم

 

...آره، خب

 

.هر چی تو بگی

 

حسش نمی‌کنی؟

 

حسش نمی‌کنی؟

 

.آره، حسش می‌کنم

 

.پس با هم می‌مونیم، همین

 

.بس کن

 

.من دوستت دارم

 

.من دوستت دارم

 

.منم دوستت دارم

 

.منم همینطور

 

،به نظرت، مارکوس

 

چه آدم‌هایی توی زندگی
بیشتر از همه بهشون سخت می‌گذره؟

 

...کی بیشتر از هر کسی

 

سختی‌های کار حرفه‌ای رو داره؟

 

.برای سیاه‌ها و عرب‌ها از همه سخت‌تره

 

.سیاه‌ها و عرب‌ها

 

،مارکوس

 

.تو پسرمی

 

.مادرت سیاه پوسته

 

و وقتی می‌شنوم از سیاه‌ها
،و عرب‌ها حرف می‌زنی

 

...انگار

 

.آدم نیستن

 

...جوری میگی انگار

 

...سیاه‌ها و عرب‌ها نمی‌تونن

 

فراتر از رنگ پوستشون
.فکر کنن

 

...نمی‌تونن مستقل از محل زندگیشون

 

.فکر کنن...

 

...انگار من نمی‌تونم چیزی فراتر از

 

پسر نلی شارلز زاده ویتری باشم؟

 

اینطوره؟

 

کلاس دهمی؟

 

سال دیگه چیکار می‌کنی؟

 

فکر می‌کنی زندگیت به چه سمتی میره؟

 

...دیپلم دبیرستان رو می‌گیری

 

یا میری هنرستان؟

 

دیپلم یا هنرستان؟

 

.میرم هنرستان، برای رشته فروش

 

هنرستان رشته‌ی فروش؟

 

.مارکوس، تو پسر منی

 

...و من

 

،من فقط یه بازیکن سابق راگبی نیستم که مصدوم شده
.من فقط یه سابقه‌دار نیستم

 

.کسی نیستم که فقط گند زده

 

.من آدم خودم هستم
.من منم، من ژانم

 

.تو هم آدم خودت هستی، تو مارکوسی

 

فهمیدی؟

 

وقتی می‌شنوم از
...سیاه‌ها و عرب‌ها صحبت می‌کنی

 

انگار حرفی رو می‌زنی که
.جامعه فرانسوی می‌خواد

 

،کشیده میشی توی این صحبت‌ها

 

،بحث امتیازها
،امتیازهایی برای سفید‌ها هست

 

،امتیازهایی برای سیاه‌ها هست
.فقیرها، پولدارها

 

«...من سیاه پوستم، پس»

 

«.من فقیرم، پس فلان»

 

«.من سیاهم، پس بهمان»

 

«...من سفیدم، پس»
«...من فلانم، پس»

 

.این «پس» کیه؟ نمی‌دونم
تو «پس» هستی؟

 

من «پس» هستم؟ ما هستیم؟

 

نه، تو مارکوسی، من ژانم. می‌فهمی؟

 

.ما خودمونیم

 

ژان؟

 

،ببخشید، مامان
.دارم با مارکوس صحبت می‌کنم

 

...می‌خوام کاری کنم

 

...تا شاید درک کنه

 

.توی چه مسیری قدم برداشته

 

،فکر می‌کنه میره توی کار خرده‌فروشی، فروشگاه

 

،قبلاً اسمش هنرستان بود
.حالا فقط مدرسه تعطیلاتیه

 

.همش یکیه

 

.پس من قبول نمی‌کنم. نه

 

.اول کلاس دهم رو تموم کن

 

.بعدش یازدهم

 

.بعدش میری سال آخر

 

.حق انتخابت بیشتر میشه

 

.وقت بذار و فکر کن، رشد کن

 

.و بعدش تصمیم بگیر

 

می‌فهمی چی میگم، مارکوس؟

 

.آره

 

پس تصمیمت رو گرفتی؟

 

.آره

 

و... چه تصمیمی گرفتی؟

 

،هنرستان رشته فروش

 

.با مدرسه و کارآموزی

 

...پس در واقع

 

.حرف‌هایی که زدم مهم نبود

 

.اینجا اومدن فایده‌ای نداشت

 

چیکار می‌خوای بکنی؟
مثل من به‌زور راه خودت رو باز کنی؟

 

.بگو، دوست دارم بدونم

 

می‌خوای چیکار کنی؟
چیکار می‌کنی؟

 

.این کار رو می‌کنی

 

...اگه بری هنرستان رشته‌ی فروش

 

!ازش خوشت نمیاد، بهت هشدار میدم

 

.دستشویی‌های مردم رو تمیز می‌کنی

 

.با کسایی که سمت بالاتری ازت دارن صحبت می‌کنی

 

.اون‌ها دیپلم دارن
.اون‌ها به دانشگاه تجارت رفتن

 

،اون‌ها کار می‌کنن
.کار واقعی، کار سطح بالا

 

و تو چیکار می‌کنی؟
.دستشویی تمیز می‌کنی

 

.تو براشون این کار رو می‌کنی

 

همین رو می‌خوای؟

 

.نه

 

چند سالته، مارکوس؟

 

.پونزده

 

.آره، پونزده سالته

 

.هنوز توی دنیای کودکی هستی

 

،هنوز بزرگ نشدی
.داری بزرگ میشی

 

.هنوز می‌تونی انتخاب کنی، تصمیم بگیری

 

باهوش بودن یعنی زمانی که
...دوتا راه داری

 

،و یکی رو انتخاب می‌کنی
.راه درست، بهترین راه

 

.تصمیمش با خودته

 

...و

 

،جدا از پولی که بهت میدم
،منظورم پول تو جیبیته

 

.اگه چیزی خواستی، بهم بگو

 

.و کارت اعتباری مادربزرگ رو برندار

 

.بگیر

 

...خب، برای تکرار مطالب

 

آدرس درست ویتریه یا پاریس؟

 

.پاریس، خونه همسرم -
.پاریس، باشه -

 

هنوز مطلقه هستید؟

 

.و هنوزم هزینه بچه‌تون رو میدید

 

هنوزم حضانتش با مادربزرگه؟ -
.بله -

 

.همه چیز ردیفه

 

.از نظر من پرونده شما تکمیله
.خوبه

 

.بفرمایید

 

.و... موفق باشید

 

.ممنونم

 

.خداحافظ -
.خداحافظ، آقا -

 

...یه بار دیگه بهم میگی چرا برای خرید عادی

 

.باید بری ویتری

 

.یه بار دیگه بگو

 

.از ویتری خوشم میاد

 

،چون... از ماشینم خوشم میاد
.من عاشق رانندگیم

 

و چون جلوی فروشگاهش
.یه پارکینگ بزرگ هست

 

.خرید کردن رو آسون می‌کنه

 

.ارزون‌تره

 

آره، اونجا چی هست؟ چی داره؟

 

.همه‌چیز

 

.ساده‌ست، همه‌چیز هست
...اگه بخوای

 

،وسایل باغبونی
،ابزار و چوب

 

.لیوان و بشقاب ارزون هم هست

 

.همه‌چیز هست

 

،هر چیزی می‌خوای بهم بگو

 

.هر چیزی، برات پیداش می‌کنم

 

.و بنزین اونجا ارزون‌تره

 

بله؟

 

کِی می‌خوای بیام؟

 

.باشه، منم همینطور

 

.خداحافظ

 

کی بود؟

 

.فرانسوا

 

توی پاری نیست؟ -
...هست، ولی -

 

،داره میره رومانی
.ولی برای برنامه خبری میاد

 

.من باید برم مسابقه راگبی بچه‌ها

 

این برنامه خبری کجاست؟ -
.پاریس -

 

کجای پاریس؟

 

.توی آژانس

 

.حرف نداری

 

.آره، توی آژانس

 

.نمی‌بینمت

 

.من اینجام

 

.دارم میام پاریس

 

چی؟ -
.الان بخارستم -

 

.دارم سوار هواپیما میشم

 

.فردا می‌بینمت

 

منظورت از «فردا» چیه؟

 

می‌خوای بیام؟

 

.باید بیای

 

میشه صحبت کنیم؟

 

.بگو

 

،چیزی که دیشب تحملش کردم

 

دیگه نمی‌خوام تحملش کنم، فهمیدی؟

 

یعنی چی؟

 

دوست ندارم ببینم فرانسوا
.لبت رو می‌بوسه

 

.شاید تو خوشت بیاد، ولی من خوشم نمیاد

 

.لبم رو نبوسید
چی داری میگی؟

 

فکر می‌کنی من احمقم؟

 

،فکر نمی‌کنم احمقی

 

.ولی لبم رو نبوسید

 

.دیدمت

 

جدی؟

 

.خوشحالم دیدیم

 

.اگه دیدیم، یعنی دیدی عقب کشیدم
این رو هم دیدی؟

 

،اگه همه‌چیز رو می‌بینی
.اون رو هم دیدی

 

،میگی دیدی

 

،پس اگه دیدی
...مستی فرانسوا رو هم دیدی

 

.اون مشروب نمی‌خوره

 

.وسط حرفم نپر، دارم حرف می‌زنم

 

،اگه حرفی برای گفتن داری
!بگو

 

!همیشه می‌پری وسط حرفم

 

.نمی‌تونم باهات حرف بزنم، مثل جهنمه

 

.باشه، دوباره باید از اول بگم

 

میشه بذاری حرف بزنم؟

 

نمی‌فهمی هر جمله رو باید
یه نفس گفت؟

 

...هر بار می‌پری وسط حرفم، باید از اول شروع کنم

 

،از اول
!تا نفسم بند نیاد

 

،نفس جمله‌ام همینه
.هر جمله نفسی داره

 

خب، دوباره از اول شروع می‌کنم، اجازه هست؟

 

.بگو -
میشه حرفم رو تموم کنم؟ -

 

...راحت باش، نفس بکش

 

.اگه چیزی برای گفتن داری

 

.بذار نفست بیاد سر جاش

 

.آره، حرفی برای گفتن دارم

 

.خیلی خب

 

...میگی دیدی

 

،پس اگه دیدی

 

دیدی که من خودم رو عقب کشیدم
.و اون من رو نبوسید

فهمیدی؟

.لبم رو نبوسید

 

.پس من دروغگوام

 

.آره

 

.نه، دروغگو نیستی

 

فکر می‌کنی
.چیزی رو دیدی که ندیدی

 

و ندیدی چون
.این اتفاق نیفتاد

 

.تو قسمتی از یک حرکت رو دیدی

 

.احتمالاً

 

اونقدر من رو کنترل می‌کردی
.که مشخصه یه چیزی پیدا کردی

 

!تحملت سخته، ژان، تحملت سخته

 

.ازش خسته شدم

 

...گاهی

 

...خیلی

 

.از تحت نظر بودن خسته میشم

 

،زندگی ندارم
.همه‌چیزم تحت کنترله

 

من همه‌چیز رو کنترل می‌کنم؟

 

حالا من کنترل می‌کنم؟

 

با کی داری صحبت می‌کنی؟
.چون با من صحبت نمی‌کنی

 

.با من نیستی

 

،اگه با تو نیستم
.پس کنترلم نکن

 

.بی‌خیالش میشم

 

...ژان

 

پس دیگه نباید فرانسوا رو ببینم؟

 

همش همین بود؟

 

،اگه همش همینه، مشکلی میست
.ولی واضح بهم بگو

 

می‌خوای واضح بهم بگی؟

 

گفتی واضح بگم؟

 

.واضح بهت گفتم

 

.من چنین آدمی نیستم

 

من بهت نمیگم باهاش
.باشی یا نه

 

.واضح گفتم

 

.فرانسوا کسیه که واقعاً دوستش داشتم

 

.برای همین دوباره دیدنش آسون نیست

 

.معذرت می‌خوام

 

...معذرت می‌خوام

 

...اگه اذیتت کردم که

 

،اعتماد به نفس نداشتم
...یا ترس داشتم

 

.تو نباید بترسی

 

.نترس
.من کنارتم

 

.منم کنارتم، ژان
.من دشمنت نیستم

 

.آسون نیست، می‌دونی

 

.ولی درست میشه

 

،گذشته‌ست که برگشته
.عجیبه، می‌گذره

 

...اگه گذشته برگشته

 

.من میرم

 

من اهمیتی نمیدم
.که گذشته برگرده

 

.اگه برگشته، من میرم

 

.گذشته برگشته

 

...لعنتی

 

.گذشته برگشته

 

.لعنتی

 

...گذشته برگشته

 

.آروم باش -
.آرومم، عصبانی نیستم -

 

.آروم نیستی -
.آرومم، عصبانی نیستم -

 

.عصبانی شدن کار به جایی نمی‌رسونه

 

.عصبانی نیستم

 

.آره، ببین چطور راه میری
.نگو آرومی

 

.از رفتار دیشبت خوشم نیومد

 

می‌فهمی؟

 

چه رفتاری؟

 

چه رفتاری؟

 

.من کاری نکردم

 

.بهت گفتم، خودم رو عقب کشیدم

 

!من رو نبوسید -
.گاهی به بقیه آسیب می‌رسونی -

 

.من رو نبوسید، خودم رو عقب کشیدم

 

!منظورم اون نیست

 

چیه؟

 

پس چیه؟ -
.منم کارهاییه که می‌کنی، کسایی که اذیشون می‌کنی -

 

چیکار کردم؟

 

...دیشب اومدی اونجا

 

.فرانسوا رو دیدی

 

.فقط رفتی پیش اون، همین

 

بهتر نیست بشینیم؟

 

.معذرت می‌خوام، ژان

 

.بعدش اومدم پیشت

 

.پیش کسایی که نمی‌شناسمشون -
.حرفم این نیست -

 

.بعدش اومدی پیش من

 

.عادیه. یه بار هم نگاهم نکردی

 

.کل شب یک بار هم نگاهم نکردی

 

.ما با هم زندگی می‌کنیم، پس آره، حق با توئه

 

.وقتی میریم بیرون، به بقیه آدم‌ها نگاه می‌کنم
.این غیرعادی نیست

 

.وقتی میریم بیرون به دیگران نگاه می‌کنم

 

.ولی دستم توی دست تو بود

 

.ما با هم زندگی می‌کنیم

 

،من 9 ساله هر روز تو رو می‌بینم
.من تو رو انتخاب کردم

 

وقتی میریم بیرون هم باید به تو نگا کنم؟ -
.من به تو نگاه می‌کنم -

 

.این حرفت دیگه زیادیه، ژان
.من نمی‌تونم فقط تو رو ببینم و دیگران رو نبینم

 

.منم به آدم‌های دیگه نگاه نمی‌کنم

 

!وانمود نکن که نمی‌فهمی

 

!منم به دیگران نگاه می‌کنم

 

.منم به چشم تو رو ندیدم

 

،منم بی‌توقف بهت خیره نشدم
!ولی می‌دونستم کجایی

 

.اذیتم می‌کنی، همین

 

چند بار باید معذرت خواهی کنم؟

 

.بعضی زخم‌ها هرگز خوب نمیشن

 

پس مراقب باش، باشه، سارا؟

 

.این برای من زندگی نمیشه

 

منظورت چیه؟

 

.خوب می‌فهمی

 

،برو دیدن فرانسوا

 

،اگه تو می‌خوایش و اونم تو رو می‌خواد

 

.چیزی از این ساده‌تر نیست

 

.من میرم خونه

 

فکر می‌کنی من می‌خوام برگردم پیش فرانسوا؟

 

.این کار رو کردم، ممنون
!دیگه نمی‌خوام این کار رو بکنم

 

.شاید اون می‌خواد

 

!اون مست بود

 

!اون مشروب نمی‌خوره، بس کن

 

.فرانسوا مشروب نمی‌خوره

 

.پس یا تو میری دیدنش، یا من میرم
می‌خوای برم؟

 

برید سنگ‌هاتون رو
.با هم بکنید

 

.مردونه... انگار ربطی به من نداره

 

!گفتم من سرم رو عقب کشیدم

 

حرف من ارزشی نداره؟
چرا اصلاً دارم حرف می‌زنم؟

 

.همش به درک

 

،همش به درک
!این بالکن به درک، این آشپزخونه به درک

 

!من میرم خونه، همش به درک -
!برو، برگرد به ویتری -

 

.ممنونم، آلیس، می‌بینمت

 

.فردا می‌بینمت، سارا

 

بله؟

 

...سارا

 

.حالا می‌دونیم

 

اون موقع نمی‌دونستی دوستت دارم؟

 

.فکر می‌کردم ترکش کنی

 

.می‌خواستم اول من کنار بکشم

 

.دیگه مهم نیست

 

،زندگی تموم نشده
.ببین چقدر قشنگی

 

.مهمه

 

،با اینکه دوستت داشتم
.نتونستم باهات زندگی کنم

 

...ناراحت کننده‌ست

 

که نتونی با مردی که دوستش داری
زندگی کنی، مگه نه؟

 

.آره، خیلی ناراحت کننده‌ست

 

.حالا غیرممکنه
.ژان درد می‌کشه

 

.ما با هم خیلی خوبیم

 

.باید برم خونه

 

.نمی‌خوام برم خونه

 

.بازم همدیگه رو می‌بینیم

 

مطمئنی؟ -
.آره -

 

چقدر طول می‌کشه که جفتمون
توی یه اتاق تنها باشیم؟

 

.بچرخ

 

.نه، ترجیح میدم ببینمت

 

.بچرخ تا بتونم بزنم در کونت

 

...نه، فرانسوا

 

.مهربون باش، تا خوشحال بشم

 

.بچرخ

 

.تکون نخور

 

.نه -
.صبر کن -

 

.تکون نخور

 

.فرانسوا

 

.صبر کن، نگران نباش

 

.راستش من نگرانم، فرانسوا

 

.بس کن

 

!نه، نــه

.گفتم نه

 

...نه، نه... گفتم

 

،می‌خوام آماده باشم و الان نیستم
.همین

 

.خیلی بداخلاقی

 

.من دیگه میرم، برای همیشه

 

.اینطوری نه، اینطوری نه، فرانسوا

 

.اینطوری نه

 

!من دوستت دارم! بیا

 

.منم دوستت دارم، ولی تو اذیتم می‌کنی

 

!بیا

 

.بیا، لطفاً، بیا توی تخت

 

!بیا

 

،باهات توی تخت نمی‌خوابم
.ولی باشه، می‌مونم

 

چیکار می‌کنی؟

 

می‌خوای فقط بشینی؟

 

.آره

 

.حس می‌کنم دوست دارم بخونم

 

...باشه

 

.منم توی تخت می‌مونم

 

.باشه، توی تخت بمون

 

.دیگه هیچوقت ولت نمی‌کنم

 

.تو هم همینطور. از پیشم نمیری

 

...شاید بعداً

 

.برات یه حلقه بخرم

 

میری بیرون؟ -
.آره -

 

.مارکوس خونه نرفته

 

جدی؟

 

.بهت زنگ می‌زنم -
.باشه -

 

کسی اینجا مارکوس رو ندیده؟

 

من پدرشم. دیدیش؟

 

.با اون دیدمش

 

پسرم رو می‌شناسی؟

 

کسی اون رو ندیده؟

 

آقای کماس؟

 

مارکوس رو دیدی؟ -
.نه -

 

کسی اون رو ندیده؟

 

.نه، من ندیدمش

 

من همه‌چیز رو خودم و
.ذهنی مرتب می‌کنم

 

...پس شاید

 

چند سال تنها بودم؟

 

.پس یه اشتباهی کردم

 

...نه، اینطور نیست، فقط
.نمی‌دونم

 

.ژان به چیزی بیشتر از من نیاز داره

 

،وقتی بچه بود
.من همه‌جا می‌بردمش

 

.حالا دیگه بهم نیازی نداره -
.اینطور نیست -

 

وقتی کسی نبود، تو تنها
.والدش بودی، این حرف رو نزن

 

خب، حالا چیکار کنیم؟

 

.دیگه نمی‌دونم

 

من میرم دنبالش بگردم، چیکار می‌شه کرد؟

 

کجا؟ -
.اطراف رو می‌گردم -

 

.بالاخره پیداش می‌کنم

 

خبر داری همه دارن دنبالت می‌گردن؟

 

.مادربزرگت، بابات، همه

 

داری چیکار می‌کنی؟

 

.هیچی

 

چی شده، مارکوس؟
مشکلت چیه؟

 

.من رو ببین -
.دارم می‌بینم -

 

.نه، نمی‌بینی، داره اونطرف رو می‌بینی

 

.نگاهت یه جای دیگه‌ست

 

.می‌بینمت

 

.می‌بینمت

 

.ترجیح میدم یه جای دیگه رو نگاه کنم

 

.گاهی...

 

کاری که می‌خوای اینجا بکنی رو
.بکن و برو

 

.بریم خونه

 

بله؟

 

.نمی‌تونی حدس بزنی الان کجام

 

.نمی‌دونم

 

توی دفترتی؟

 

.نه

 

توی خیابونی؟

 

.نه، دقیقاً توی خیابون نیستم

 

توی پارکی؟

 

...نه، شبیه پارک هست، ولی

 

.به نظر صدات از بیرون میاد -
.آره، بیرونم -

 

،نمی‌دونم، توی خیابون نیستی
.توی پارک هم نیستی

 

.توی بالکنت هستم

 

منظورت چیه؟

 

.منتظر ژانم

 

الو؟

 

توی ویتری چطور پیش رفت؟ -
.خوب بود -

 

پسرت خوبه؟ -
.آره -

 

.برات مشروب آوردم

 

.باید باهات صحبت کنم

 

.عوضی

 

دیگه نمی‌خوام با
.فرانسوا کار کنم

 

.چرا؟ تو که راضی بودی

 

.راضی بودم، دیگه نیستم

 

دلیلی داره؟

 

.آره، احتمالاً

 

چه دلیلی؟

 

.حرف‌هایی می‌زنه که خوشم نمیاد -
چی گفته؟ -

 

.یه چیزهایی

 

من می‌تونم کمکی کنم؟

 

می‌خوای کمکم کنی؟

 

تو؟

 

فرانسوا بهت چی گفته؟

 

.که من باید ترکت کنم

 

.بهم این رو گفته

 

اون می‌تونه تصمیم بگیره؟
چرا ترکم کنی؟

 

.بی‌خیال، تو رو خدا. اصرار نکن

 

می‌ترسه به من آسیبی برسونی؟

 

.گفت تو آدم بدی هستی

 

،گفت تو دروغینی، واقعی نیستی
.حرفش همین بود

 

دروغینم؟ -
.آره -

 

من واقعی نیستم؟

 

آفرین بهش! اونم من؟ -
.آره، تو -

 

!بدک نبود

 

!واقعاً بد نبود

 

بد نبود، مگه نه؟

 

.آره، بد نبود

 

،گفت تو جاسوس دوطرفه‌ای
.و من باید مراقب باشم

 

بهتر نیست مراقب اون باشی؟
!عجب آدمیه

 

چرا این حرف رو درموردم زد؟
مثالی هم زد؟

 

که اثبات کنه
من اونی هستم که میگه؟

 

گفت من جلوی تو رو می‌گیرم
.که با اون باشی

 

ببخشید؟

 

گفت تو می‌خوای باهاش باشی
و من جلوت رو گرفتم، می‌فهمی؟

 

گفت بهم دروغ میگی، تو اون رو دوست داری
.و می‌خوای با اون باشی

 

واقعاً؟

 

.اینطور نیست، ژان
.این حرف‌ها فقط از طرف اونه

 

به نظرت چرا این حرف‌ها رو می‌زنه؟

 

.چون حقیقت دارن

 

چرا حرف اون رو باور می‌کنی و حرف من رو باور نمی‌کنی؟

 

تو رو توی مشت خودش گرفته؟

 

.نه، من رو توی مشت خودش نگرفته

 

...نه، فقط

 

.پیام‌هات رو نشونم داد

 

.دیگه نمی‌خوام ببینمت

 

.برو، خواهش می‌کنم، برو

 

کدوم پیام؟

 

من هرگز پیامی نفرستادم
.که تو رو ناراحت کنه

 

.برو -
.من نمی‌ترسم -

 

.از شنیدنش خوشحال شدم

 

.حالا برو

 

.کدوم پیام؟ پیامی نیست

 

،«اینقدر نگو «کدوم پیام

 

!دیدمشون

 

.حقیقت نداره -
.برو بیرون -

 

.حقیقت نداره

 

.دروغ گفتن فایده‌ای نداره
.برو بیرون

 

کدوم پیام؟ چی گفته بودم؟

 

...گفته بودی

 

می‌خوای بدونی چی گفته بودی؟

 

«.گفته بودی: «عشقم

 

«.دوستت دارم»

 

«،بهت فکر می‌کنم»
«.عاشق... لبخندت هستم»

 

«.عاشق بوی تنت هستم»

 

«.هیچکس نمی‌تونه ما رو از هم جدا کنه»

 

اون حرفی نزد؟ همش پای منه؟

 

!من به اون اهمیتی نمیدم

 

.برو وگرنه به زور می‌برمت

 

.برو وگرنه به زور می‌برمت

 

!لعنتی

 

.دیگه تحمل ندارم

 

.دیگه تحمل ندارم

 

من چه اشتباهی کردم؟
چیکار کردم که لایق این وضع باشم؟

 

چرا این اتفاق برای من می‌افته؟ -
!دیگه تحملش رو ندارم -

 

!می‌خوای من رو دیوونه کنی؟

 

!نمیشی

 

!نمی‌تونی

 

می‌دونی چرا؟
!چون تموم شد

 

!تموم شد، دیگه برام مهم نیست

 

!این بازی رو تمومش کن! تمومش کن -
کدوم بازی؟ -

 

فکر می‌کنی من توی زندگیم آزاد بودم؟

 

!نمی‌دونم! برام مهم نیست

 

!گوش کن

 

باید برم زندون تا
به حرفم گوش کنی؟

 

!من هیچوقت آزاد نبودم، هرگز

 

.کل عمرم حرف بقیه رو گوش کردم
!حرف گوش کن، حرف گوش کن، حرف گوش کن

 

!دیگه برام مهم نیست! خودت یه فکرش براش بکن

 

نمی‌تونم اینجوری زندگی کنم، می‌فهمی؟

 

!نمی‌تونم اینجوری زندگی کنم

 

میرم خونه‌ام توی ویتری، فهمیدی؟

 

.من میرم. همین الان میرم

 

.بذار توضیح بدم

 

.بذار توضیح بدم -
!چیزی برای توضیح دادن نیست -

 

.تو نمی‌فهمی

 

!زود باش، بهش زنگ بزن

 

!اینقدر مزخرف نگو
!اون برام مهم نیست

 

!اونم براش مهم نیست

 

،اون میگه تو آسیب می‌رسونی و خیانت می‌کنی
!همین

 

.اینقدر حرف‌های بد درموردم نزن

 

.اینطور نیست، می‌دونی اینطور نیست

 

!چرت نگو، بس کن

 

!بس کن

 

.آروم باش، داد نزن

 

.بیا تمومش کنیم... بیا تمومش کنیم

 

.داد نزن

 

.داد نمی‌زنم

 

.نه، من آرومم

 

.من رو ببخش

 

ببخشمت؟ -
.معذرت می‌خوام -

 

می‌خوای ببخشمت؟

 

.فکر می‌کردم کار اشتباهی نکردی -
.اشتباه کردم -

 

.من کار اشتباهی کردم

 

.معلومه که کار اشتباهی کردم

 

.من عقلم سرجاش نبود، اشتباه کردم

 

.حالا تموم شد
.نمی‌دونستم کجا بودم

 

.ولی... بهت خیانت نکردم

 

.به تو خیانت نکردم، به خودم خیانت کردم

 

.حالا می‌دونم، حالا مطمئنم

 

.بذار نشونت بدم -
.ازم دور شو -

 

میشه نزدیکت بشم؟ -
.نزدیکم نشو -

 

.خواهش می‌کنم -
!نمی‌خوام دستم بهت بخوره -

 

شنیدی؟

 

...میشه دستم رو بذارم

 

روی پیشونی من؟ -
.آره -

 

چرا؟ تا آرومم کنی؟

 

!می‌خوای آرومم کنی؟ آره

 

می‌دونی چیه؟
.حالم رو به‌هم می‌زنی

 

.می‌خوام بالا بیارم

 

،شاید تو زندگی نداشته باشی
!ولی من دارم

 

،شاید من کارت اعتباری نداشته باشم
.ولی زندگی دارم

 

.و همیشه مال من می‌مونه -
.آره -

 

!گوش کن

 

«.اینقدر نگو «آره

 

من زندگی دارم و میرم خونه، باشه؟

 

.فرشته رو داشتی

 

.حالا شیطان رو داری

 

.بد شد برات

 

!همه‌چیز رو خراب می‌کنم

 

.همش رو داغون می‌کنم -
!بس کن -

 

.همه‌چیز رو خراب می‌کنم

 

.اینجا اسلحه هست، پُره

 

فکر می‌کنی برای خوشحال کردن تو
برمی‌گردم زندان؟

 

می‌خوای بدونی نظرم درمورد تو چیه؟

 

.تو جنده‌ای، تن‌فروشی

 

.لعنتی

 

.سارا، بهم زنگ بزن

 

.بهم زنگ بزن

 

.می‌خوام باهات صحبت کنم

 

.آره

 

.منم باید نفسم بیاد سرجاش

 

،اون روز
،وقتی گفتی فرانسوا رو دوست داشتی

 

.درد داشت

 

.درد جسمی

 

...انگار

 

.دنده‌‌هام از قفسه سینه‌ام بیرون زدن

 

.قلبم از قفسه سینه‌ام بیرون اومد

 

...ولی

 

...دیگه تموم شده

 

.خوب بهش فکر کردم

 

.انگار آزاد شدم

 

...و می‌خواستم بهت

 

.یه چیزی رو بگم...

 

...اگه موافق باشی

 

...دوست دارم

 

.تا ابد با تو بمونم

 

...ولی

 

،اگه فرانسوا رو دوست داری

 

،و اگه تو هم اون رو دوست داری

 

.برو باهاش زندگی کن

 

.اجازه میدم باهاش زندگی کنی

 

.من به ویتری برمی‌گردم

 

...چون قبل از من تو

 

.با فرانسوا آشنا شدی

 

...و همچنین

 

...می‌خوام بدی

 

...که من امروز می‌تونم

 

.بدون کسی که دوستش دارم زندگی کنم

 

،و اگه تو خوشحال باشی

 

.فکر کنم منم خوشحالم

 

حرفی که می‌زنم برات
جالب نیست؟

 

.سوخته

 

همه‌چیز پاک شده؟

 

.آره، هیچی نمونده

 

هیچی هیچی؟ حتی یه شماره؟

 

.هیچی

 

هیچی نیست؟

 

.ممنونم

 

«دو لبه تیغ»